دیشب تا صبح گریه کردی…
دیشب تا صبح گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی
من هم با تو گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم
دیشب تا صبح گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی
من هم با تو گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم
هم داغ به جانمان رسیده / هم کارد به استخوان رسیده
تا کی سر عشق روی نیزه / خون می چکد از گلوی نیزه
گفت یه روز تو خونه بودیم که یهو / بابام اومد صدا زد پاشو پاشو
اسرا رو دارن از راه میارن / لباسای نو بپوش پاشو برو
شهر شلوغه زیر دست و پا نری / برو روی پشت بوم خونه مون
دلش گرفته که، بهش امون میدن، / فرشته ها دارن، تو خیمه جون میدن
میگن تو اون طرف، همیشه سر به زیر / تو این همه سپاه بیا بشو امیر
میان میدان بلاء حلقه زدند اشقیاء / دور عزیز مجتبی هیچکسی نزد صدا
چند نفر به یک نفر!؟
به اذن تو شمشیر میکشم / جمل را به تصویر میکشم
به یاد شمشیر دو دم / دمادم تکبیر می کشم
ان تنکرونی فانا ابن الحسن…
نمی خوانم نمازی که اذانش بی علی باشد
علی بود و علی بود و علی هست و علی باشد
شبی که باز برای گدایی آمده بود / دوباره پیش تو آن روستایی آمده بود
شبی که بعد دو ماه از جدایی آمده بود / که رفت مشهدی و کربلایی آمده بود
باید بچشد گرمی طوفان نجف را / هرکس که ندارد تب سلطان نجف را
ما را نه فقط سر این سفره نشاندند / خورده است نبی هم کفی از نان نجف را
می خواست ببینیم کریمی علی را / رو کرد خداوند حسن جان نجف را
مستم همه چیز را دو تا می بینم / جز روی تو را که با خدا می بینم
کافر نشدم دمی به والله قسم / ای نور خدا فقط تو را می بینم