آه ای هیزم، آتش کجا و آفتاب؟
بین کوچه یک لحظه دست او از من رها نشد / یک لحظه حتی از سرش چادر جدا نشد / آه ای هیزم آتش کجا و آفتاب؟ / آتش مانده در حیرت از بانوی آب…
بین کوچه یک لحظه دست او از من رها نشد / یک لحظه حتی از سرش چادر جدا نشد / آه ای هیزم آتش کجا و آفتاب؟ / آتش مانده در حیرت از بانوی آب…
فتنه یعنی شکاف فقر و غنا / دل ندادن به شکوه فقراء
حب جاه و مقام و مال و منال / دست تاراج سوی بیت المال