شب جمعه، کنار شش گوشه
شب جمعه کنار شش گوشه / دل من حالت عجیبی داشت
می شنیدم صدای قلبم را / چشم من حس بی شکیبی داشت
حرمش از ملائکه پر بود / انبیاء در طواف شش گوشه
شب جمعه کنار شش گوشه / دل من حالت عجیبی داشت
می شنیدم صدای قلبم را / چشم من حس بی شکیبی داشت
حرمش از ملائکه پر بود / انبیاء در طواف شش گوشه
اصلا بهتر که تو رفتی / اصلا بهتر که تو نیستی
اصلا بهتر نمی تونی / با سر رو نیزه بایستی
زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست
خار و خاشاک زمین منزل و ماوای تو نیست
خاک عالم بر سرم کز اثر تیر و سنان…
میان میدان بلاء حلقه زدند اشقیاء / دور عزیز مجتبی هیچکسی نزد صدا
چند نفر به یک نفر!؟
لب نگار که باشد رطب حرام بود / زمان واجب مان مستحب حرام بود
فقیه نیستم اما به تجربه دیدم / بدون عشق مناجات شب حرام بود
عشق رسوایی محض است که حاشا نشود / عاشقی با اگر و شاید اما نشود
شرط اول قدم آن است که نوکر باشی / هر کسی در به در خانه مولا نشود
رفته بود برای تفحص، از خانه زنگ زدند که مهمان داریم اما چیزی در خانه نداریم، مغازه ها هم چون زیاد نسیه گرفتیم چیزی نمی فروشند، دلش گرفت خظاب به شهیدی که پیدا کرده بود گفت این رسمشه؟
خدا نگهدار، ای مهربونم، ای هم زبونم، خانم خونم
خدا نگهدار، بانوی خسته ام، از پا نشستی، از پا نشستم