خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست / طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد / سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست / طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد / سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
صدات دعوت و شرمنده از این تاخیرم / تو هیاهوی زمونه با خودم درگیرم
نفسم خسخس برگاست که زیر پامونده / هوای دنیا چه سنگینه دارم می میرم
چقدر بی خبر و بی هوا زدی نامرد / چه کرده بود مگر با شما زدی نامرد
همین که تیر رها شد علی به خود پیچید / صدای تیر درآمد چرا زدی نامرد
به قولت عمل کن دوباره / منو بغل کن که داره
کبورت میمیره / بهونتو میگیره / به قولت عمل کن
دلم مست شراب الغدیر است / سراپایم کتاب الغدیر است
الا ساقی سر و جانم فدایت / تمام هست خود ریزم به پایت
عمرم گذشت در تب و تاب ندیدنت / جان را به لب رساند سراب ندیدنت
از روزگار دیدم و چشمم ضعیف شد / اما گذاشتم به حساب ندیدنت
رمضان بهشت خدا شده زگل جمال تو یاحسن / مه نیمه اختر کوچک مه نو هلال تو یاحسن
یم علمُ حکمتُ معرفت نمی از کمال تو یاحسن / دل دشمنان تو را برد نبوی خصال تو یاحسن
شب ولادت خدا نشانه ها است / ستاره تمام نازدانه ها است
شب حلول ماه عالم عاشقان شده / شب نزول صاحب الزمان شده
خدا وقتی بهشتی روی دامان نجف دارد / بهشت از دور رؤیای بیابان نجف دارد
چه غم دارد کسیکه خردهای نان نجف دارد / که زهرا هم دو چشمم را به ایوان نجف دارد
خوابم، بیدارم کن / از عشق سرشارم کن / مثل خوبات آقا / خاص دربارم کن
شبای ابریمو مهتاب کن / منو خلاص از این مرداب کن / مثل شهیدای ارباب کن