بالا سر تو نیست حبیبی
غروب و دلتنگی چشم به خورشید میدوزه / تو این همه غربت دلم براتون میسوزه
نبردی از حرم نصیبی بالاسر تو نیست حبیبی / تو شهر جدتم غریبی / امام باقر (ع)
غروب و دلتنگی چشم به خورشید میدوزه / تو این همه غربت دلم براتون میسوزه
نبردی از حرم نصیبی بالاسر تو نیست حبیبی / تو شهر جدتم غریبی / امام باقر (ع)
سخت ترین دوران حیات سیاسی اجتماعی اهل بیت علیهم السلام دوران امام سجاد علیه السلام بود، ایشان در شمارش پیروان خود در آن دوران تعبیر عجیبی دارند، کمتر از انگشتان دو دست!
در روایت آمده است هرروز صبح زبان خطاب به بقیه اعضای بدن می گوید حالتان چطور است؟ اعضای بدن پاسخ می دهند: ما حالمان خوب است اگر تو ما را راحت بگذاری.
امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند روزی حضرت محمد صلی الله علیه و آله بالای منبر بودند و فرمودند قسم به خدایی که معبودی جز او نیست خیر دنیا و آخرت را به مؤمنانی می دهند که فقط دو صفت را دارا باشند.
خداوند متعال در سوره جن می فرماید: اگر آنها [ جنّ و انس ] در راه ( ایمان ) استقامت ورزند ، با آبی گوارا و فراوان سیرابشان می کنیم! مقصود خداوند متعال از این آب گوارا چیست؟
امام باقر علیه السلام فرمودند: وقتی لحظات آخر پدرم فرا رسید مرا به سینه خود چسباندند و فرمودند: میخواهم تو را وصیت کنم به چیزی که پدرم مرا به آن وصیت کرد و آن چیزی بود که پدرش لحظات آخر به او وصیت کرده بود یعنی استقامت کردن بر راه صحیح هرچند تلخ باشد.