دلش گرفته که بهش اَمون میدن
دلش گرفته که، بهش امون میدن، / فرشته ها دارن، تو خیمه جون میدن
میگن تو اون طرف، همیشه سر به زیر / تو این همه سپاه بیا بشو امیر
دلش گرفته که، بهش امون میدن، / فرشته ها دارن، تو خیمه جون میدن
میگن تو اون طرف، همیشه سر به زیر / تو این همه سپاه بیا بشو امیر
میان میدان بلاء حلقه زدند اشقیاء / دور عزیز مجتبی هیچکسی نزد صدا
چند نفر به یک نفر!؟
به اذن تو شمشیر میکشم / جمل را به تصویر میکشم
به یاد شمشیر دو دم / دمادم تکبیر می کشم
ان تنکرونی فانا ابن الحسن…
نمی خوانم نمازی که اذانش بی علی باشد
علی بود و علی بود و علی هست و علی باشد
شبی که باز برای گدایی آمده بود / دوباره پیش تو آن روستایی آمده بود
شبی که بعد دو ماه از جدایی آمده بود / که رفت مشهدی و کربلایی آمده بود
باید بچشد گرمی طوفان نجف را / هرکس که ندارد تب سلطان نجف را
ما را نه فقط سر این سفره نشاندند / خورده است نبی هم کفی از نان نجف را
می خواست ببینیم کریمی علی را / رو کرد خداوند حسن جان نجف را
مستم همه چیز را دو تا می بینم / جز روی تو را که با خدا می بینم
کافر نشدم دمی به والله قسم / ای نور خدا فقط تو را می بینم
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست / طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد / سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
صدات دعوت و شرمنده از این تاخیرم / تو هیاهوی زمونه با خودم درگیرم
نفسم خسخس برگاست که زیر پامونده / هوای دنیا چه سنگینه دارم می میرم
چقدر بی خبر و بی هوا زدی نامرد / چه کرده بود مگر با شما زدی نامرد
همین که تیر رها شد علی به خود پیچید / صدای تیر درآمد چرا زدی نامرد